به همین دلیل بررسی پدیده فضاهای عمومی تنها بهعنوان یک عرصه کالبدی مورد توجه نیست بلکه انسانشناسان نیز در اینباره ایدههای بسیاری مطرح کردهاند. از آنجا که قرار است شهرها، محلی برای مناسبات اجتماعی شوند، توجه به عرصههای عمومی امری ضروری بهنظر میرسد. در طول چندسال گذشته نیز مدیریت شهری تهران بارها اعلام کرده که خود را نهادی صرفا خدماتی نمیداند. بارها مدیران شهری از تبدیل شهرداری به نهادی اجتماعی و فرهنگی سخن گفتهانداما تا زمانی که شهروندان نهادهای اجتماعی و فعالیتهای کلان اجتماعی را آغاز نکنند، شهرداری تهران شاید در رسیدن به این هدف چندان موفق نشود. از اینرو بررسی پدیده فضاهای عمومی از منظر کلی در گفتوگو با دکتر ناصر فکوهی میتواند بیانگر نقطه نظرات بسیاری از صاحبنظران باشد. گفتوگوی همشهری با این انسانشناس و استاد دانشگاه را بخوانید.
- تهران در نیمه دوم دهه80 توانسته توسعه کالبدی خوبی پیدا کند. با توجه به اقدامات صورت گرفته آیا این شهر توانسته است عرصههایی عمومی برای فعالیت فرهنگی و اجتماعی شهروندانش فراهم آورد؟
همانگونه که گفتید این توسعه کالبدی به صورت محسوسی مشاهده میشود، برای نمونه در ایجاد بوستانها و مراکز جدید فرهنگی و همچنین راههای دسترسی. با وجود این، نباید تصور کرد که ایجاد کالبدهای فضایی در شهر لزوما بتوانند به ایجاد «فضای عمومی» منجر شوند و به عبارت دیگر وجود بوستانها و فرهنگسراها، شرطی لازم برای چنین فضاهای عمومی هستند اما شرط کافی نیستند. در طراحی و مدیریت شهری باید همواره توجه داشت که شهر پیش از آنکه یک مفهوم فضایی باشد، یک مفهوم انسانی- فرهنگی است که فضا باید خود را با او انطباق دهد و نه او خود را با فضا. تجربههای متعدد شهری در نقاط مختلف جهان نشان دادهاند که تلاش برای تغییر ریشهای رفتارها و فرهنگ از طریق دستکاری و تأکید صرف بر فضاسازی کالبدی اغلب بینتیجه بوده و به نتایجی عکس آنچه پنداشته میشدهاند، رسیدهاند.
این در حالی است که اگر نگاه و رویکردمان را انسان محور و فرهنگمحور بکنیم، میبینیم که برای طراحی و مدیریت فضاهای کالبدی بیشتر از آنکه بتوانیم از الگوهای جهانشمول و کلیشهای استفاده کنیم، باید این الگوها را در قالب مفهومسازیهای پیچیده مبتنی بر فرهنگ در پهنه مورد نظر بهدست بیاوریم و به اجرا بگذاریم.
در شهر تهران نیز این اشکال عمده وجود داشته و دارد که محوریت بر اساس مهندسی، طراحی و مدیریت کالبدی و فناورانه فضاهای شهری بوده است و به ابعاد انسانی و فرهنگی اغلب در لایههای سطحی آن و باز هم از دیدگاه فناورانه توجه شده است. بنابراین اگر بتوانیم این امر را با آموزش و تعامل میان دستاندرکاران فناوری شهری، مدیریت شهری و اندیشمندان علوم اجتماعی به سوی بهتر شدن ببریم بیشک در ساختن فضاهای عمومی نیز موفقتر خواهیم بود.
- در طول سالهای گذشته نبود فضایی عمومی منجر به بروز مشکلات بسیاری شده است. تهران در طول سالهای گذشته شهری بیروح بوده و به تعبیر استاد جلال ستاری، فاقد روح خلاقیت و شکوفایی است. آیا رابطهای میان نبود فضاهای عمومی شهری با این ویژگی وجود دارد؟
بدون شک و تردید این رابطه وجود دارد. البته باید توجه داشت که ما در خلاقیتهایی چون خلاقیت ادبی، هنری، زیباشناسی و... دو بعد متفاوت داریم؛ یکی از این ابعاد به شخصیت فردی هنرمند یا منشأ فردی خلاقیت مربوط میشود که هر چند خود در بخش مهم اجتماعی است اما لزوما از شرایط و ساختارها و مسائل اجتماعی بهصورت مستقیم تبعیت نمیکند و ممکن است بیشتر از روحیه و موقعیتهای روانشناختی خود هنرمند تبعیت کند. این جنبه از بحث به موضوع ما مربوط نمیشود و بهتر است منتقدان هنری ، روانشناسان و... درباره آن اظهار نظر کنند. اما جنبه مهم دیگری نیز در خلاقیتهای هنری و زیباشناسانه و بهطور کلی فرهنگی وجود دارد که شاید بتوان از آن بهعنوان سرمایههای عمومی فرهنگ در یک جامعه نام برد. ما در اینجا بیشتر وارد بحث تعمیم فرهنگ و ارتقای آن میشویم. اینکه جامعه در کلیت خود از افرادی خلاقتر، با هوشتر و علاقهمندتر به فرهنگ و زیباییشناسی تشکیل شود.
در این حوزه شرایط اجتماعی و از جمله مهمترین آنها موقعیتهای شهری نقشی کلیدی دارند. نظریهپردازانی چون هانری لوفبور، فیلسوف فرانسوی (1991-1901) در کتاب «حق شهر» (1968) و اندیشمندانی که راه آنها را ادامه دادهاند به ویژه دیوید هاروی، از این لحاظ بهخوبی موضوع را مفهومسازی و نظریهمند کردهاند. شهر و فضاهای آن میتوانند همان اندازه که در بیروح کردن و خمود و منفعل کردن نظام اجتماعی مؤثر باشد و درست برعکس، فرهنگ را به شدت خلاق و سرمایه فرهنگی تعمیمیافته در سطح جامعه را بهشدت افزایش دهند. اینجاست که میتوان متوجه اهمیت رویکردهای انسانشناسانه در طراحی و مدیریت فضاهای شهری شد. اگر بهای لازم به این رویکردها داده شود و نیروهای لازم در این زمینه تربیت شوند، بیشک ما خواهیم توانست شهرهایی انسانیتر و مساعدتر برای پرورش شخصیت فرهنگی و اخلاقی افراد داشته باشیم؛ شهرهایی که در آنها خلاقیتهای هنری، ادبی، زیباشناسانه نیز هم در سطح فردی و هم در سطح جمعی شکوفاتر خواهند شد.
- شهر اساسا در نظر لوکوربوزیه، پدیدهای انسانی است. آیا تهران و سایر شهرهای بزرگ ایران توانستهاند، در راستای انسانیسازی تعاملات شهری گام بردارند؟
متأسفانه پاسخ به این پرسش منفی است و حتی میتوانم بگویم که شهرهای ما در موقعیتهای سنتی خود همچون زیستگاههای قدیمی ما (روستاها و عشایر) موقعیتهایی بسیار انسانیتر از شهرهای «مدرن» کنونیمان داشتهاند. البته شاید لازم باشد برای اینکه این بحث روشنتر شود ابتدا منظور خود را از انسانی بودن بهتر بیان کنیم.
وقتی از شهری انسانی صحبت میکنیم، یعنی زیستگاهی که در آن کنشگران اجتماعی، احساس آزادی، امنیت و آسایش روانی و جسمانی کرده و بتوانند به بیشترین حد امکان وارد تعاملات اجتماعی مثبت شوند، منظور از این تعاملات، میانکنشهایی هستند که سرمایههای کنشگران اعم از سرمایههای فرهنگی ، اقتصادی و اجتماعیشان را افزایش دهند بدون آنکه سبب کاهش سرمایههای مشابه دیگر کنشگران بشوند. به عبارتی ساده، شهر انسانی، باید شهری باشد پایدار که در آن زندگی یک نسل(مثلا با ایجاد آلودگی و کاهش منابع طبیعی)، موقعیتهای نسلهای بعدی را به خطر نیندازد و شهری باشد که در آن کنشگران بتوانند در یک همزیستی سالم و سازنده با یکدیگر قرار بگیرند. ما با چنین موقعیتهایی که در بسیاری موارد در سنتهای قدیمی خود حتی در شهرها از آن برخوردار بودهایم فاصله زیادی داریم. اما این فاصله چیزی نیست که نتوان پشت سرگذاشت و با برنامهریزیهای هوشمندانه شهری میتوان بر آن فائق آمد. منظور از فرهنگ محور کردن رویکردهای شهری در دیدگاههای ما نیز همین است.
- از نـــظرشما با وجود تأمین نسبی زیرساختهای کالبدی چرا همچنان فضاهای عمومی متناسب در تهران و سایر شهرهای کشور شکل نگرفته است.
همانگونه که گفتم دلیلش آن است که به مسئله تنها در بعد فیزیکی و مادی و فناورانه آن نگاه شده است. اینکه شما یک فضای فراغتی داشته باشید ابدا به این معنا نیست که بتوانید مردم را قانع کنید از آن استفاده کنند و حتی از این نیز میتوان پیشتر رفت و گفت، ولو آنکه مردم هم از این فضاها استفاده کنند، این استفاده میتواند اشکال «حبابگونه» داشته باشد؛ یعنی به هیچ نوعی میانکنش واقعی در پهنه مورد نظر شکل ندهد. ما این امر را به وضوح برای مثال در فضاهای سبز در سطح شهرها مشاهده میکنیم، مردم در این فضاها تجمع میکنند و اوقات فراغت خود را میگذرانند اما به موقعیتهای اجتماعی میانکنشهای متعارف اجتماعی که حاصل آنها باید کاهش تنشهای اجتماعی، سالمشدن فضای شهری و کل جامعه و انسجام بیشتر فرهنگی باشد، نمیرسند. دلیل این امر آن است که ما صرفا فضا داریم و از «روح» فضا به قول شما در آن خبری نیست، این «روح» بنابر تعریف، موقعیتی فرهنگی- اجتماعی است که باید ایجاد شود و کمترین شرایط آن وجود احساس امنیت، آزادی و فراغت خاطر و کمبودن فشارهای اجتماعی- اقتصادی بر کنشگران است. تا زمانی که از یک سو الزامات شدید وجود داشته باشند و از سوی دیگر فشارهای اقتصادی و اجتماعی، بدون شک نمیتوان صرفا از طریق فضاسازی مکانیکی و فیزیکی چندان پیشرفتی داشت.
- تهران و دیگر شهرها کمتر شاهد تکرار تجربه خیابان لالهزار بودند. بهنظر شما دلیل این اتفاق چیست؟
این خاطرهها در نظامهای خودانگیخته اجتماعی ایجاد میشوند و نه در نظامهای نورماتیو و ایدئولوژیک. اگر شرایط اجتماعی، اقتصادی و سیاسی امکان میانکنشها را فراهم کند، این فضاها به سرعت شکل میگیرند و مکانهای خاطرهای همچون لالهزار میتوانند به سرعت احیا شوند. بنابراین اولا نیاز به مکانهای خاطره برای داشتن یک جامعه بدون تنش و با آسیب اندک ضروری است و ثانیا جامعه همچون یک ارگانیسم زنده، خود میتواند این مکانها را درصورت وجود شرایط مناسب ایجاد، احیا و حفظ کند.
- از نظر شما نبود فضاهای عمومی و عرصههای باز چه تأثیری در روحیه شهروندان ایرانی داشته است؟ و جامعه ایرانی تا چه اندازه نیازمند این عرصههاست؟
بلافصلترین و محسوسترین شکل بروز این نبود، افزایش انفعال اجتماعی است که پدیدهای بینهایت خطرناک است زیرا هراندازه انفعال در طول زمان و در گستره مکان بیشتر تداوم پیدا کند خروج از آن، که بیشک اتفاق خواهد افتاد، با پیامدهای آسیبزای بیشتری همراه خواهد بود. به عبارت دیگر نبود این فضاها از عوامل اصلی پدید آمدن یک انرژی منفی قدرتمند است که میتواند دیر یا زود به صورت یک انرژی مخرب و غیرقابل مدیریت بروز خارجی پیدا کند. قرن بیستم و ابتدای قرن بیستویکم آکنده از مثالهایی از این دست در سطح شهرهای بزرگ هستند. اگر خواسته باشم تمثیلی بیاورم، میگویم: هر اندازه بیشتر بخواهیم یک رودخانه را با ابزارهای مکانیکی و سست مهار کنیم، قدرتی را که در پشت این مهار جمع میشود افزایش میدهیم و زمانی که این مهار دیگر نتواند رودخانه را از حرکت آرام و متعارف خود باز دارد، نه تنها شکسته خواهد شد بلکه ما را نه دیگر با یک جریان آرام آب بلکه با یک سیل روبهرو میکند.